Actor28 ::
یکشنبه 89/3/30 ساعت 11:7 عصر
تو را دوست دارم
بگذار یک بار دیگر در قلب تو به دنیا بیایم
بگذار یک بار دیگر عاشق بشوم و پا برهنه در آسمان راه برم
این هوای دم کرده را کنار بزن
بوسه های خاک گرفته را از پستو بیرون بیاور
دستی به صدای خسته ام بکش
بگذار یک بار دیگر به تو سلام کنم
سلام به ساعت شش صبح که سایه تو را از خورشید می گذرد
و ستاره های خواب آلود را بیدار می کند
سلام به یکایک انگشت های تو که می توانند
نقاشی های مغموم مرا از شیشه های مه گرفته پاک کنند
سلام به اتوبوسی که نفسهای گرم تو را
با خود به دور دست می برد
بی تو به سفر نخواهم رفت
نگاه تو در هیچ چمدانی جا نمی گیرد
بی تو خوابهای مشوش من تعبیر نخواهد شد
و کسی ترانه هایم را در چهار راه خاطره زمزمه نخواهد کرد
بگذار کلمات مرده ام را درون صدفهای صورتی جای دهم
و انقدر نگاهت کنم که گونه هایم به رنگ نارنجها شوند
بگذار قبل از اینکه آخرین سیب به زمین بیفتد نام تو را یاد بگیرم
بی تو بیدار نخواهم شد
و صورتم را در رود خانه های عاشق نخواهم شست
بی تو گیتارها گنگ خواهند ماند
و بوته های نعناع خشک خواهند شد
بگذار دهان به دهان خوانده شوم تا به دهان شیرین تو برسم
آن گاه جمله ای کوتاه شوم در دفتر یاداشت تو:
برای تو با تو در کنار تو خواهم زیست و دوست داشتن را
با تو به اوج می برم
نوشته های دیگران()